داستان (درخت جن)


کلبـــــــه وحـشـت

وحشــت

مردم پيرسواران را به گونه اي مي توان استاد تعريف کردن داستانهاي ترسناک و دلهره آور ناميد به طوريکه هرکدام از اين اهالي که اين داستانها را تعرف مي کنند مي گويند که اين داستان براي خودشان اتفاق افتاده است و کاملا واقعي مي باشد. درخت جن در منطقه پش تپه روستاي پيرسواران ( شما عزيزان مي تئوانيد با منطقه پش تپه در موضوع اسيل پش تپه به طور کامل آشنا شويد) درخت گردويي وجود دارد که قدمت اين درخت در حدود دويست سال مي باشد بار اين درخت بسيار زياد بود و گردوي بسيار زيادي را نصيب صاحب اين درخت مي کرد. و چون اين درخت در مسيري پر رفت و آمد در بين روستاهاي اطراف بود اغلب مورد دستبرد قرار مي گرفت. براي حفاظت و نگهباني از اين درخت صاحبان اين درخت مجبور مي شدند که شبها را در کنار اين درخت بخوابند تا از دزديده شدن محصولشان جلوگيري بکنند. داستان ما از آنجايي شروع مي شود که يکي از اين شبها دو تن از فرزندان صاحب اين درخت که براي نگهباني از درختشان در بالاي درخت که يک آلونک ساخته بودند و شب را در اين آلونک سر مي کردند ، مشغول محافظت از درخت بودند که زماني که يکي از آنها آب جوشي را که براي درست کردن چاي درست کرده بودند به پايين درخت ريختند که ناگهان صداهاي وحشتناکي تمامي دشت پش تپه را فرا گرفت . صداهاي عجيب و غريبي که از بلنداي منطقه چشمه دره و باقري به گوش مي رسد ، صداهايي مانند بچمو سوزوندي . هنگامي که ترس تمام وجود آنها را فراگرفته بود به پايين درخت که نگاه مي کنند، با موجودي عجيب و غريب مواجه مي شوند که ترس آنها را دوچندان مي کند. آنها موجودي پيرزن نما با موهايي ژوليده و چشماني درآمده را ديدند که سرش را به طرف بالا گرفته و به آن دو خيره شده است و چيزي نمي گويد. خلاصه قهرمانان داستان ما هرچه تلاش مي کنند که آن موجود ترسناک از پايين درخت برود فايده اي ندارد ، با پرتاب سنگ و چوب هرچي که داشتند سعي در فراري دادن آن موجود خوفناک داشتند که تاثيري ندارد. در آن تاريکي شب وحشت تمام وجود آن دو نفر را فرا گرفته بود و به علت دوري از روستا توان درخواست کمک را نداشتند و صداي آنها به روستا نمي رسيد. بعد از حدود يک ساعت داد و فرياد احساس مي کنند که شايد اجنه باشند که يکي از آنها شروع به خواندن آياتي از سوره جن مي کنند.((بسم الله الرحمن الرحيم – قل اوحي الي انه استمع …)) که با خواندن اين آيات صداها خاموش و ديگر فريادي به گوش نمي رسد و زماني که پايين درخت را نگاه مي نند ، مي بينند که خبري از آن موجود نيست و آن موجود عجيب غيب شده است . از آن موقه تا کنون مردم پس از شنيدن اين داستان و تعريف آن براي کودکان خود ترس زيادي را ايجاد کرده اند به طوريکه هرزمان که از کنار اين درخت رد مي شوند با وحشتي بسيار زياد از کنار آن رد مي شوند . از آن پس تا کنون مردم روستاي پيرسواران به اين درخت گردو درخت جن مي گويند.


نظرات شما عزیزان:

admin
ساعت17:19---7 مرداد 1395
سلام وب خوبی داری سری بهم بزن با تبادل لینک موافقی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 4 مرداد 1395برچسب:کلبه وحشت,ساعت 1:42 توسط ӇƠƦƦƠƦ | يک نظر |


پیچك دات نت قالب جدید وبلاگ